تمام هفته خوشحال بودم از اینکه دوست پسر جان چهارشنبه به خاطر من میاد و خواسته ی من براش مهمه و این سختی رو به خاطر من به جون می خره که بیاد تهران و برگرده.
امروز، چهارشنبه، نه تنها نیومد، بلکه رید به چهارشنبه م!
پ.ن. با اینکه بد قلقی کرد اما وسط بد قلقیش توضیح داد که "امروز به فلان دلیل نیومدما، فکر نکنی خودم نخواستم بیام". فهمیدم تو اوج بد اخلاقیش هنوز واسش مهمه ناراحت نشم از دستش. بد قلقی امروزش بهم چسبید. کصخلم شاید!!