مداد رنگی

اینجا روزهای رنگارنگم رو ثبت می کنم...

مداد رنگی

اینجا روزهای رنگارنگم رو ثبت می کنم...

بیست و هشت


یادم نیست قبل از عشق/بازی بود یا بعد از عشق/بازی

یادمه توی اتاق تهیِ خونه قبلیشون، روی زمین، کنار هم دراز کشیده بودیم

اینکه چرا توی اتاق خودش و روی تختش نبودیم رو هم یادم نیست

یادمه دلم خیلی گرفته بود

اینکه از چی گرفته بود رو هم یادم نیست

فقط یادمه هر دو ل.خ.ت همدیگه رو بغل کردیم و من تمام اشکهام رو روی بدن برهنه اش ریختم

همه ی همه ی اشکهام رو ریختم

انقدر که دیگه اشکی نمونده بود

و اون وقت ها یادمه که وقتی گریه می کردم هول می کرد و یه جور صمیمانه و بامزه ای سعی می کرد گریه ام رو متوقف کنه

انگار می ترسید این اشکها هیچوقت بند نیان.


فقط یهو یاد این خاطره افتادم و دلم عجیب هوای یکی از اون روزها رو کرد.


نظرات 6 + ارسال نظر
نیما یکشنبه 7 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 03:41 ب.ظ http://FARSIS.blogsky.com

سلام
اگه خواستید افتخار بدید حتما سری بزنید
FARSIS.blogsky.com

mohsen یکشنبه 7 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 04:42 ب.ظ http://parto.blogsky.com

سلام سال نومبارک.توصیفتی عالی بود‏!‏

نیما یکشنبه 7 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 08:10 ب.ظ http://FARSIS.blogsky.com

سلام مداد رنگی جان
باعث افتخاره که قدم مبارکتون رو توی وب ما گذاشتید
نوشته هاتون خیلی دوست داشتنی ودلنشین با یه غم دلنشین که توی همشونه حتما بخاطر اینه که از ذهن و قلم خودتونه بر عکس من که همه شون کپیه
ببخشید بدون اجازه لینکتون کردم.
امیدوارم لب همیشه خندون باشه .

mohsen یکشنبه 7 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 11:15 ب.ظ http://parto.blogsky.com

لطف کردی به وبلاکم سرزدی‏!‏

شکوفه سیب دوشنبه 8 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 11:47 ب.ظ http://forbidden-apple.blogspot.com

خیلی قشنگ وصفش کردی ...

هلن سه‌شنبه 9 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 01:19 ق.ظ http://helen-2011.blogfa.com/

سلام....خوشحالم که الان اینجام...این اولین باره که میخونمت...
لحظه هاتو زیبا نوشتی...

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد