مداد رنگی

اینجا روزهای رنگارنگم رو ثبت می کنم...

مداد رنگی

اینجا روزهای رنگارنگم رو ثبت می کنم...

سی و نه


تکه ای از دلم را جایی جا گذاشته ام. توی این شرایط کنونی ام، تلفیقی است از حسِ خوب و حسِ بد.


سی و هشت


مدتهای مدیدی از وقتی که برمی گشتم و صد بار یه اس ام اس رو توی گوشیم می خوندم و ذوق می کردم، می گذره. امروز، خیلی احمقانه، هر پنج دقیقه یکبار، یه اس ام اس ساده رو می خوندم. هر بار با نیشِ باز، تا بنا گوش!


پ.ن. این سالِ جدید انگار، توشه ها برای زندگیم داره میاره.


سی و هفت


اگر یک روز بروی

یا بروم

این همه آهنگ را که همه نُت هایشان خاطرات من و تو را می خوانند، کداممان گوش خواهیم داد؟

کاش دیگر روی آهنگی خاطره حک نکنیم

از ترس آن روز...


سی و شش


وقتی وبلاگت بی رونق باشه،

نوشته هات جالب نباشه،

فکر کنی حتی تو دنیای مجازی هم واسه کسی مهم نیستی،

اونوقت تو اوج غصه ببینی کسایی که نمی شناسنت میان می گن واست دعا می کنیم،

اون موقع وقتیه که می فهمی دنیا همچینم جای بدی نیست.


مرسی از همه تون. لب همه تون همیشه خندون.


پ.ن. تصمیم گرفتم بیام سر فرصت با جزییات جریان رو بنویسم!


سی و پنج


ببخش.

لعنت به اونی که بغض لعنتی رو به گلوی هر دو مون آورد.


الآن دقیقا دو ساعته که اشکهام بی وقفه دارن می ریزن.

راه سختی پیش رو مونه.

دعا می خوام از هر کی که از اینجا گذر کرد.