مداد رنگی

اینجا روزهای رنگارنگم رو ثبت می کنم...

مداد رنگی

اینجا روزهای رنگارنگم رو ثبت می کنم...

چهل و پنج


توی بغلش هستم. تا جاییکه می تونم سرم رو می چسبونم به سینه ش. تا جاییکه می تونم بوی عطرش رو می بلعم. از ضبط صدای آهنگ میاد. حمید عسکری داره می خونه و اون هم یه جاهایی همراهش توی گوشم زمزمه می کنه: "من تو بهشتم و تو فرشته می..." توی ذهن من اما شاملو داره شعرش رو زمزمه می کنه:

"و آغوشت
اندک جائی برای زیستن
اندک جائی برای مردن
و گریز از شهر
که به هزار انگشت
به وقاحت
پاکی آسمان را متهم می کند..."

مست میشم از این زمزمه ها. هوس می کنم همونجا بمیرم...