مداد رنگی

اینجا روزهای رنگارنگم رو ثبت می کنم...

مداد رنگی

اینجا روزهای رنگارنگم رو ثبت می کنم...

سی و هفت


اگر یک روز بروی

یا بروم

این همه آهنگ را که همه نُت هایشان خاطرات من و تو را می خوانند، کداممان گوش خواهیم داد؟

کاش دیگر روی آهنگی خاطره حک نکنیم

از ترس آن روز...


نظرات 4 + ارسال نظر
سحر پنج‌شنبه 18 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 07:31 ب.ظ

سلام عرض میکنم، خواستم تو وبلاگ خودتون یک تشکر ویژه کنم به خاطر کامنتی که در وبلاگ نانازی بانو بخاطر فیلم ا . خ. ر. ا . ج. ی ... گذاشتید، آدم دلش میگیره وقتی این بی توجهی ها رو میبینه واقعاً ، اما بازم دم آدم هایی مثل شما گرم

مدادرنگی جمعه 19 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 02:32 ب.ظ http://www.medaadrangii.blogsky.com

قربونت برم عزیزم. منم دلم می گیره از این بی توجهی ها...

هلن جمعه 19 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 05:18 ب.ظ

سلام عزیزم.

نمیدونم و شاید نمیدونیم چرا وقتی آخر قصه رو بلدیم بازم ادامه میدیم...بازم خودمون و دلخوش میکنیم که نه!! من و اون(ما)مثل دیگران به بن بست جدایی نمیرسیم.ولی یه روز چشم باز میکنیم میبینیم یه مشت خاطره مونده رو دستمون و یه بن بست جلومون...تک و تنها..

قصه من که آخرش اینجوری تموم شد...
ولی کاش قصه ی تمام ادمهای دنیا وقتی عاشق میشن اینجوری تلخ تموم نشه...

سمیر جمعه 19 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 11:12 ب.ظ http://www.paniz123.blogfa.com

به نظر من داشتنی خاطره باز بهتر از نداشتنشه !!

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد