مداد رنگی

اینجا روزهای رنگارنگم رو ثبت می کنم...

مداد رنگی

اینجا روزهای رنگارنگم رو ثبت می کنم...

سی و چهار


لعنت به تو

که این بغض لعنتی رو باز به گلوم برگردوندی.


سی و سه


دیشب بالا آوردم

امروز از صبح هی زنگ میزنه حالم رو می پرسه

موندم نگران خودمه یا چیز دیگه ای...!!


سی و دو


موقع خداحافظی از توی گوشی ام صدای ملچچچچ ملچچچی می آید

بعد از مدت ها باز موقع خداحافظی از پشت تلفن می بوسدم

صدای ملچچچ ملچچچ خوشبختی...


سی و یک


از اونجاییکه  تفریحات ما جوونا توی این مملکت خیلی متنوع و زیاده(!)، یه سرزمین عجایب نزدیک و در دسترس ما بود که با بولینگش خیلی حال می کردیم و هر از گاهی با بوی فرند جان و دوستان می رفتیم و به این تفریح می پرداختیم. البته خب جوونیم و نا آگاه و به خاطر همین نادونیمون، ما دختر ها به جای اینکه عفتمون رو حفظ کنیم و وایسیم آقایون رو در حال بازی تماشا کنیم، همراهشون بازی می کردیم و دامن عفتمون رو لکه دار می کردیم. امروز خبرش رو خوندم که بازی برای خانم ها ممنوع شده و بسی غصه دار شدم و یه اس ام اس خیلی غمگینانه به بوی فرن جان دادم. اون هم جواب داد که آره، خوندم، الکیه و به زودی می ریم بازی می کنیم! من هم نیشم باز شد اما نصفه و نیمه چون همچینم به حرفش اطمینان نداشتم. توی پرانتز بگم که دیروز اتفاقی یه سخنرانی راجع به روابط زن و مرد ها گوش داده بودم که توش تاکید داشت که آقایون به اعتماد شما شدیدا نیاز دارن و باید حس کنن شما تمام و کمال قبولشون دارین. به خاطر همین کلی با خودم کلنجار رفتم که ازش بپرسم از کدوم منبع این خبر رو رد می کنه یا بذارم فکر کنه به حرفش کاملا مطمینم. در نهایت هم ازش پرسیدم و گفت: همینجوری گفتم، آخه نمی تونن که تعطیلش کنن!!! حالا با این اوصاف موندم چجوری چشم بسته باید به حرف مردا اعتماد کرد؟!!!!


سی


طرف این همه ساله منو می شناسه. همه جیک و پوک زندگی و افکار و جریان گرفتنمو دادگاهمو اعصابی که ازم گ.ا.ی.ی.د.ه شد رو می دونه. می دونه تلفنم تحت کنترله. زنگ زده می گه رفتم اخراجی های 3. بعد که من قاطی می کنم براش شروع می کنه تحلیل ارایه دادن از وضع جامعه و جنبش سبز. تحلیلش هم اینه که من و تو که کاری نمی تونیم بکنیم و اینکه هر کی بیاد و بره به حال من و تو که فرقی نمی کنه. و تو نتونی جوابشو بدی چون می دونی احتمال اینکه یه برادری الان در حال گوش دادن به مکالمه ت باشه زیاده. و اعصابت دوباره به گ.ا بره. و همه ش یاد گنده گوزی های این دوستت راجع به گاز اشک آوری که روی پشت بوم خونه شون افتاده بود بیفتی. و هی فکر کنی و فکر کنی و ک.و.نت بیشتر بسوزه. والاااا به خدا!